کافه کنج
...
سال نو مبارک...
+
نوشته شده در دوشنبه پنجم فروردین ۱۳۹۲ ساعت 11:48 توسط من |
مانده ام
با این همه دلتنگی
چه کنم؟
+
نوشته شده در شنبه بیست و ششم اسفند ۱۳۹۱ ساعت 18:47 توسط من |
بعضی وقتها فکر می کنم
تو اصلا به من فکر می کنی؟
بعضی روزها وقتی بهت فکر می کنم تپش قلب می گیرم
این یعنی تو به من فکر می کنی؟
+
نوشته شده در چهارشنبه بیست و سوم اسفند ۱۳۹۱ ساعت 12:1 توسط من |
این روزها هیچ چیز آرومم نمی کنه
وقتی تو نیستی که ازت بنویسم
من محکومم
به ندیدنت
حتی ندیدن خوابت
+
نوشته شده در چهارشنبه بیست و سوم اسفند ۱۳۹۱ ساعت 11:21 توسط من |
وقتی تنهایی
سردت می شود
انگار برف
روی استخوان هایت نشسته باشد
(رسول یونان)
+
نوشته شده در شنبه نوزدهم اسفند ۱۳۹۱ ساعت 15:3 توسط من |
این روزها منتظر بهونه م تا بزنم زیر گریه
تو خیابونا قدم میزنم که بارون میگیره ,منم گریه ام میگیره
بازم احمق میشم دلم خیلی برات تنگ شده
پ ن: رهایی از غم نمی توانم تو چاره ای کن که می توانی
+
نوشته شده در شنبه نوزدهم اسفند ۱۳۹۱ ساعت 14:42 توسط من |
تنها
مث باد
رو علفای صحرا
تنها
مث بطری مشروب
واسه خودش تک و تنها وسط میز
(لنگستون هیوز)
+
نوشته شده در پنجشنبه هفدهم اسفند ۱۳۹۱ ساعت 16:8 توسط من |
آغاز
ادامه نوشته
+
نوشته شده در پنجشنبه هفدهم اسفند ۱۳۹۱ ساعت 13:23 توسط من |
مطالب جدیدتر
من
و
ياد تو
اين گوشه ي دنج...
خانه
پست الکترونیک
آرشیو وبلاگ
عناوین نوشته ها
نوشتههای پیشین
آبان ۱۳۹۲
مرداد ۱۳۹۲
خرداد ۱۳۹۲
اردیبهشت ۱۳۹۲
فروردین ۱۳۹۲
اسفند ۱۳۹۱
پیوندها
کافه ی خاموش
BLOGFA.COM